معنی پوست و لایه
حل جدول
قشر
لایه زیر پوست
درم
لایه
پوست، قشر، بستر
بستر، پرده، پوست
لایه فیبری داخل پوست
کوریوم
نوعی لایه بردار پوست
میکرونیدلینگ
لغت نامه دهخدا
لایه. [ی َ / ی ِ] (اِ) مرادف لای است. (آنندراج). رده ٔ دیوار و تای جامه و کاغذ و در عرف آن را ته گویند. (غیاث) (فرهنگستان این لغت را بجای طبقه پذیرفته است). لایه های خاک جنگل عبارتند از: پوشش مرده که از مواد آلی ساخته شده ولاشبرگ و خاک گیاهی و خاک معدنی و خاره. این لایه ها با یکدیگر پیوستگی دارند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 87).
لایه. [ی ِ] (اِخ) نام دهی جزء بلوک فاریاب دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در سه هزارگزی پل انبوه و هفتاد و دو هزارگزی خاوری پل لوشان.دارای 1800 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
مترادف و متضاد زبان فارسی
بستر، بنلاد، پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) هر چنه از دیوار رده، طبقه زمین. رده دیوار و تای جامه و کاغذ
فرهنگ عمید
آنچه لای چیزی بگذارند،
پارچهای که لای رویه و آستر لباس بدوزند،
(زمینشناسی) طبقۀ زمین،
پوست
جلد، غلاف، قشر،
(زیستشناسی) آنچه روی عضلات بدن انسان و جانوران را پوشانده و اعمال آن عبارت است از احساس حرارت، برودت، درد، و لمس: پوست بدن،
(زیستشناسی) آنچه روی تنه و شاخۀ درخت و گیاه و میوه را میپوشاند: پوست درخت، پوست میوه،
* پوست انداختن: (مصدر لازم)
پوست از تن بهدر کردن،
بدل کردن پوست: پوست انداختن مار،
[مجاز] کار بسیارسخت انجام دادن و از خستگی به ستوه آمدن،
* پوزش افکندن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پوست انداختن
فرهنگ معین
(یِ) طبقه، طبقه زمین.
نام های ایرانی
دخترانه، پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
گویش مازندرانی
نوبت
معادل ابجد
520